سیاه قلم گونه مینویسم
برای تو
که هستی اما نابودت میکنم
برای تو که آمدی بی صدا
اما پشت بغض و دردهای غریبم میگذارمت
تویی که منتظرت بودم
سالیان ماها
چقدر میان خواب و رویا موهای طلایی خیالیت را شانه کشیدم
چقدر انگشتانم را نوازش گونه بر پوست نرم و سفیدت تاب دادم
چقدر همدم گونه خواستمت
#همتای_بی_همتای_من
و خود ناجوانمردانه قفل سکوت بر تو نهادم ...
مرا ببخش
نمیدانم خودم ایا روزی خودم را میبخشم یا نه
اما تو مرا ببخش
برای تمام ثانیه هایی که حقت بود
اما دریغ شد ...
برچسب : نویسنده : tanhabahonea بازدید : 125